شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟