چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم