امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
به لحظه لحظۀ دوری، به هجر یار قسم
به دیر پایی شبهای انتظار قسم
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
در کوچه، راه خانۀ خود گم نمیکنی
از تب پُری، اگرچه تلاطم نمیکنی