ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
ای قوم به حج آمده در خویش نپایید
از خود بهدرآیید که مهمان خدایید
دل را به نور عشق صفا میدهد نماز
جان را به ياد دوست جلا میدهد نماز
به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم
به دریا بنگرم، دریا تو بینم
دلا غافل ز سبحانی، چه حاصل؟
مطیع نفس و شیطانی، چه حاصل؟
خدایا! داد از این دل، داد از این دل
که یکدم مو نگشتُم شاد از این دل
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
بهار آمد بهار من نیامد
گل آمد گلعذار من نیامد
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی