جنّت نشانی از حرم توست یا حسن
فردوس سائل کرم توست یا حسن
عشق، هر روز به تکرار تو برمیخیزد
اشک، هر صبح به دیدار تو برمیخیزد
پرده برمیدارد امشب، آفتاب از نیزهها
میدمد یک آسمان خورشید ناب از نیزهها
ای در تو عیانها ونهانها همه هیچ
پندار یقینها و گمانها همه هیچ
کوه عصیان به سر دوش کشیدم افسوس
لذت ترک گنه را نچشیدم افسوس
شبی نشستم و گفتم دو خط دعا بنویسم
دعا به نیت دفع قضا بلا بنویسم
مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت
دیوانۀ عشق تو سر از پا نشناخت
ای شیرخدا و اسد احمد مختار
در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار
ای آنکه دوای دردمندان دانی
راز دل زار مستمندان دانی
ای سرّ تو در سینۀ هر محرم راز
پیوسته درِ رحمت تو بر همه باز
بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بتپرستی بازآ
از غربتت اگرچه سخنهاست یا علی
دنیا دگر بدون تو تنهاست یا علی