ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
ای در تو عیانها ونهانها همه هیچ
پندار یقینها و گمانها همه هیچ
مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت
دیوانۀ عشق تو سر از پا نشناخت
ای آنکه دوای دردمندان دانی
راز دل زار مستمندان دانی
ای سرّ تو در سینۀ هر محرم راز
پیوسته درِ رحمت تو بر همه باز
بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بتپرستی بازآ