خاکیان را از فلک، امید آسایش خطاست
آسمان با این جلالت، گوی چوگان قضاست
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود