هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود