او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟