وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم