هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
این لحظهها قیامت عظمای چیستند؟
چون آیههای واقعه هستند و نیستند؟
رفتهست آن حماسۀ خونین ز یادها
دارد زیاد میشود ابنزیادها
تق تق...کلون در...کسی از راه میرسد
از کوچههای خسته و گمراه میرسد
خاک، لبتشنۀ باران فراگیر دعایت
پلک بر هم نزند باد صبا جز به هوایت
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم