تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
چون بر او خصم قسم خوردۀ دین راه گرفت
بانگ برداشت، مؤذّن كه: خدا! ماه گرفت
چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت
در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود