مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
دیدند که کوهِ آرزوشان، کاه است
صحبت سر یک مردِ عدالتخواه است
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت
در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت