از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
مسیح، خوانده مرا، وقت امتحان من است
زمان، زمانِ رجزخوانی جوان من است
چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت
در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته