در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
مَردمِ كوچههای خوابآلود، چشم بیدار را نفهمیدند
مرد شبگریههای نخلستان، مرد پیكار را نفهمیدند
قطرهام اما به فکر قطره ماندن نیستم
آنقدَر در یاد او غرقم که اصلاً نیستم
خدا میخواست تا تقدیر عالم این چنین باشد
کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد