رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
آن روز، گدازۀ دلم را دیدم
خاکستر تازۀ دلم را دیدم
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم