با نگاه روشنت پلک سحر وا میشود
تا تبسم میکنی خورشید پیدا میشود
تا داشتهام فقط تو را داشتهام
با نام تو قد و قامت افراشتهام
آه میکشم تو را با تمام انتظار
پر شکوفه کن مرا، ای کرامت بهار
تمام همهمهها غرق در سکوت شدند
خروش گریۀ او شهر را تکان میداد