توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
ای قوم به حج آمده در خویش نپایید
از خود بهدرآیید که مهمان خدایید
دل را به نور عشق صفا میدهد نماز
جان را به ياد دوست جلا میدهد نماز
آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچهای نشست که سر منزل تو بود
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
بهار آمد بهار من نیامد
گل آمد گلعذار من نیامد
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید