فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
امشب از داغی دوباره چشم ایران روشن است
یوسفی رفتهست، آری وضع کنعان، روشن است
کوه باشی، سیل یا باران چه فرقی میکند
سرو باشی، باد یا توفان چه فرقی میکند
میروم مادر که اینک کربلا میخوانَدَم
از دیار دور یار آشنا میخوانَدَم