کجاست جای تو در جملۀ زمان که هنوز...
که پیشازاین؟ که هماکنون؟ که بعدازآن؟ که هنوز؟
در این سحر که سحرهای دیگری دارد
دل من از تو خبرهای دیگری دارد
کودکی سوخت در آتش به فغان، هیچ نگفت
مادری ساخت به اندوه نهان، هیچ نگفت
به رغم سیلی امواج، صخرهوار بایست
در این مقابله چون کوه استوار بایست!
آه میکشم تو را با تمام انتظار
پر شکوفه کن مرا، ای کرامت بهار