قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست
ماییم ز قید هر دو عالم رَسته
جز عشق تو بر جمله درِ دل بسته
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت