تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست
ماییم ز قید هر دو عالم رَسته
جز عشق تو بر جمله درِ دل بسته
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
نشسته سایهای از آفتاب بر رویش
به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...