برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
ای رهنمای گم شدگان اِهْدِنَا الصِّراط
وی نور چشم راهروان اِهْدِنَا الصِّراط
در دل شب خبر از عالم جانم کردند
خبری آمد و از بیخبرانم کردند
عاشقی در بندگیها سربهراهم کرده است
بینیاز از بندگان، لطف الاهم کرده است
جنّت نشانی از حرم توست یا حسن
فردوس سائل کرم توست یا حسن
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
پرتوی از مهر رویت در جهان انداختی
آتشی در خرمن شوریدگان انداختی
کوه عصیان به سر دوش کشیدم افسوس
لذت ترک گنه را نچشیدم افسوس
خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم
بیخيال تو نباشد نه قيامم نه قعودم
ای شیرخدا و اسد احمد مختار
در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار
ز هرچه غير يار اَسْتغفرالله
ز بودِ مستعار استغفرالله
از غربتت اگرچه سخنهاست یا علی
دنیا دگر بدون تو تنهاست یا علی