حشمت از سلطان و راحت از فقیر بینواست
چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هُماست
آن گوشه نگاه کوچکی روییدهست
بر خاک پگاه کوچکی روییدهست
اگر عاصی، اگر مجرم، اگر بیدین، اگر مستم
به محشر کی گذارد دامن عفوت تهی دستم؟
ای نام دلگشای تو عنوان کارها
خاک در تو، آب رخِ اعتبارها
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده