همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
وقتی در خانۀ علی میلرزد
دنیا به بهانۀ علی میلرزد
مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
در عشق دوست از سر جان نیز بگذریم
در یک نفَس ز هر دو جهان نیز بگذریم
ما دل برای دوست ز جان برگرفتهایم
چشم طمع ز هر دو جهان برگرفتهایم...
پیوستگان عشق تو از خود بریدهاند
الفت گرفته با تو و از خود رمیدهاند
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر