ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
بر آستان درِ او، کسی که راهش هست
قبول و منزلت آفتاب و ماهش هست
سرم خزینۀ خوف است و دل سفینۀ بیم
ز کردۀ خود و اندیشۀ عذاب الیم
راه گم کردم، چه باشد گر بهراه آری مرا؟
رحمتی بر من کنی و در پناه آری مرا؟
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند