آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
تا داشتهام فقط تو را داشتهام
با نام تو قد و قامت افراشتهام
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی