غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی