قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت