در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
سرسبزی ما از چمن عاشوراست
در نای شهیدان، سخن عاشوراست
شب است و دشت، هیاهوی مبهمی دارد
ستارهسوختهای، صحبت از غمی دارد
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد