ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی