عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
گودال قتلگاه است، یا این که باغ سیب است؟
این بوی آشنایی از تربت حبیب است
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
بیزره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است...