رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
گوش بسپار که از مرگ خبر میآید
خبر از مرگ چنین تازه و تر میآید
با هیچکس در زندگی جز درد همپا نیستم
بیدرد تنها میشوم، با درد تنها نیستم
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا