پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا