باز هم آدینه شد، ماندهام در انتظار
چشم در راه توام، بیقرارم، بیقرار
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
شبی که نور زلال تو در جهان گم شد
سپیده، جامه سیه کرد و ناگهان گُم شد
بعد از آن واقعهٔ سرخ، بلا سهم تو شد
پیکر سوختهٔ کربوبلا سهم تو شد