آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
شبنشینانِ فلک چشم ترش را دیدند
همهشب راز و نیاز سحرش را دیدند
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است