دی بود و درد بود و زمستان ادامه داشت
آن سوی پنجره تب طوفان ادامه داشت
همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟
پوشیدهاند رخت عزا دخترانتان
افقهای باز و کرانهای تازه
زمینهای نو، آسمانهای تازه
عشق بیپرواست، بسم الله الرحمن الرحیم
هرکسی با ماست، بسم الله الرحمن الرحیم
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
نشسته سایهای از آفتاب بر رویش
به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟