آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است