از زمین تا آسمان آه است میدانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است میدانی چرا؟
تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
تشنهام این رمضان تشنهتر از هر رمضانی
شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی
شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید
خورشید را ز شعلۀ آه تو آفرید
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
زین روزگار، خونجگرم، سخت خونجگر
من شِکوه دارم از همه، وز خویش، بیشتر