از زمین تا آسمان آه است میدانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است میدانی چرا؟
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
تشنهام این رمضان تشنهتر از هر رمضانی
شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید
خورشید را ز شعلۀ آه تو آفرید
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
زین روزگار، خونجگرم، سخت خونجگر
من شِکوه دارم از همه، وز خویش، بیشتر