در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است