خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
بهسوی علقمه رفتم که تشنهکام بیایم
وَ سر گذاشته بر دامن امام بیایم
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است