میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی