همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
مثل پرندهای که بیبال و پر بماند
فرزند رفته باشد اما پدر بماند
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر