پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها