او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
پروندۀ جرم مستند را چه کنم؟
شرمندگی الی الابد را چه کنم؟
در شور و شر حجاز تنهاست علی
در نیمهشبِ نماز تنهاست علی
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
آن جانِ جهانِ جود برمیگردد
ـ بر اجدادش درود ـ برمیگردد
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟