کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی