قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده