ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم