آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
مرا از حلقۀ غمها رها کن
مرا از بند ماتمها رها کن
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
ای یکهسوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه میکرد؟
نه پاره پاره پاره پیکرت را
نه حتّی مشتی از خاکسترت را